Davat  
   

صفحه‌ی نخست

داستان

شعر

مقاله

گفت و گو

طنز

مواد خام ادبی

درباره‌ی دوات

منتشر شد:

معمای ماهیار معمار
رضا قاسمی

حرکت با شماست مرکوشیو!
 رضا قاسمی
 

تماس

 

  
دهان

نویسندگان:
به روژ و طاهر و محمود
ئاکره یی و جام بر سنگ و داوودی
 

«... مسئله ي مهميه... چون در واقع برگه مالیاتی که شما بهش اهميت نميدين تا سی و یک دسامبر بايد اينا را درست كنين كه اونا چيزايي كه دلتون ميخواد اونجا نشون داده بشه بهتون برگرده و گر نه دير مي شه. ولي براي اين كه اهميت اين حرفاي من، یعنی اطلاعاتو برسونيم به هم دیگه، باید با هم... یعنی بر ميگرديم به اين حرف، كه من الان توش صحبت مي كنم. به هر حال با مسئوليت یک آقاي ايراني اين مسئولیت رو داره، يعني وقتي من با شما صحبت مي كنم. البته گاهي اوقات سوئدي مي گم. در نتيجه مسئوليت دارم من وقتي صحبت مي كنم براتون.... خود منم یعنی مسئولم. يعني واقعا وقتي من ميام يه حرفي ميزنم براي شما، و اين واقعا بايد رو علم باشه، باید رو دانش باشه كه بعد بتونم جواب بدم. ببينيد اينم تجربه ست. خيلي تجاربيه كه خودم دارم، با ملاقاتهايي كه با شما كردم؛ چه در ايران و چه در اينجا. در اينجا هميشه به شما ميگم تاريخو ببينين. واقعا اطلاعات درست بگيرين و عمل كنين. این جا تاريخ اينو مي گه. حالا چي ميخوام بگم؟ منظورم اينه كه وقتي سال دوهزار شد، كه وقتي اين فوندها مطرح شد داغ مسائل بازنشستگي بود ديگه. برنامه هايي گذاشتيم كه بازم اينجا یعنی بازم از همه تشكر مي كنم كه ما جمع شديم اونجا، همه ي ما خيلي به اين افتخار داريم. صحبت اين مسائل فوندها را كرديم. بازنشستگي را كرديم، كه آقا جان داره عوض مي شه. اين اين جا ديگه نداره. اون بازنشستگی از شونزده سالگي هر چي كار بكني الان برات عاقبت درست مي كنه اين كشور. حتا بچه تو اخطار كن بگو آقا هفده ساله مي ره اينجا كار مي كنه بعد دو و نيم درصد ميره تو كاسه اش. بعدم بايد يه مقدارشو شونزده درصد ميذاره مي گه آقا اين حالا مال خودته ولي سالهاي بعد حقوقا رفت بالا من اينو بالا مي كنم. اينه كه برنامه مون شروع شد ديگه. بعد من همينطور برنامه ها را شروع كردم همينطوري هي روزاي مختلف كوتاه كوتاه براي شما اطلاعات داديم. بنابراين همه ش من تمركزم رو فونده، يعني مي گم سهام در دراز مدت، هميشه بهترينه. چون يه عده اگه نخوان كار كنن همه بيكار مي شن. آخه همون ديگه تاكسي نمياد سوار بشه. پيتزا كسي نميخره. خودتم همه ش بيكار مي شي ديگه. خودتم از بين مي ري. بنابراين اينطوري نيست. يعني تمام دنيا سعي مي كنه اينا را كار بندازه. پس يه عده اينا هميشه در دراز مدت مي بره ولي كوتاه مدت هميشه بالا پائين ميره ديگه. حالا بيائيم مثال بزنيم كه خيلي خلاصه بگم كه مرور كن و ببين من هميشه روي فوند... يعني اگر شما بيايي فرض كني چند تا سهامو با هم مخلوط كني ريسكتو كم كردي. اينو مي گن فوند ديگه. بابا من اريكسونو مي خرم، بسه توي اين تكنولوژي. بعد يه آستارا را ميخرم که طبی یه. بعد با اون قاطي مي كنم بعد چند تا ديگه مي خرم، بیزنس هاي مختلف. مثلا اس كُ اف رو ميخرم ميگم صنعتی يه. اينا را قاطي مي كنم خودم فوند درست مي كنم... همه ش از چيه ديگه! ولي اينو مي گن فوند. بعد همه ش به شما اخطار مي كنم آقا فورشيك لينگ خودتونو درست كنين! آخه ببينين من چقدر؟ يعني عمر خودمو درست كنم، مريضي خودم آخر چه عاقبتي داره اگه من يه طوري بشم؟ شركت دارم الان من داره اينجا راست راست راه ميرم واقعا قلبم مي گيره. آخه من چي دارم آخه؟ اينا را بايد قبلا من اطلاع بدم تا قلبم بگيره؟ در نتيجه بر مي گرديم به خود بيمه. ببينين بيمه دو جوره يكي ميگن ساك. يعني شما مثلا ميگين. هميشه به من ميگين ماشين من آقا مي خوام بيمه كنم. ميگم آقا اينا تو رده ي كار ما نيست اين الان. زياد به اينا كار نداشته باش. مثلا ميگين ماشين من. اصلا جوابتونو ميدم ولي ماشين من؛ خونه ي من و مي خوان بيمه كنين مي شه ساك. تو ايران مي گن بيمه ي اشيا. ولي پرشون فورشكليگ اينا مي گن يعني خودمم. يعني من فرض كنيم كه اگه آخه بابا من ماشينمو پنج هزار كرون توي يه سال ميدم اصلا حرف هم نمي زنم. ميدم ميگم اين رنگ روغنش نريزه، موتورش نمونه، همه اش از اين چيزاي مادي را مي خرم ولي خودم آخه چي؟ من ميخوام اينا را شما را آگاه كنم. يعني خودم. يعني چي؟ اينا را مي گن پرشون فورشكليگ. ما تو ايران مي گيم بيمه ي اشخاص. تو همون ايران خودمون هم اصلا خيلي ها همينا را نگاه نمي كنن، اينجا هم همينطور. آلمان هم همينطوره. همه ي دنيا هم همين. سوئدي ها هم همينطور. اينا را من ملاقات مي كنم. در نتيجه يك چيزي كه شما اين سوئدي ها منو ملامت مي كنه توي اين چند ساله ما با هم مرور كرديم كه مسئوليت خودم مي دونستم به شما بگم دو تا فرهنگ دارين. ايراني هستين. و آدم همه ش هم بايد بهش افتخار كنه. وقتي مي آئين پهلوی من مي بينين فرش ايراني را من انداختم اينجا. تابلو اون مينياتور خودمونم گذاشتيم براي اين كه يه چيزي را كم نمي گم، ميگم افتخار مي كنم ايراني ام. اينو هميشه خودتون هم بايد داشته باشين! به بچه هاتونم منتقل كنين نگه سوئدي ام. حالا از يك طرف توي اين جامعه زندگي مي كنين آخه. آخه اينجوريه مثلا زنگ ميزنين به من, من کامپیوتر نگاه مي كنم مي گم آقا پرشون نومر تو به من بگو. همه تون... مال همه تونو دارم. تا اينو ور مي دارم مي زنم اول من مي گم چندي؟ به من مي گين یک. بعد يه ذره ديگه مي گذره مي گين دو. بعد يه چند تا مي گين، مثلا مي گين تری، شيش، بعد آخر سر مي گين ني يه. اصلا نيستين ديگه. يعني دو تا را داري به من مي گي. حتا ايران هم مثلا مي ري ملاقات فاميلا واقعا ارليگ باشيم با هم ديگه، گاهي اوقات همينا را به اونا هم مي گي وقتي داري فارسي با اونا صحبت مي كني. براي اين كه قاطي شدي. اينه كه مي آئين پهلو من و من اخطار مي كنم، همه اش بهتون ميگم بابا جان اينجا الان داري زندگي مي كني. و حتا توي تمام اين سي و چهار سال هم همينو مي گم ديگه. خيلي خوب. در نتيجه وقتي ما اينا را متوجه شديم حالا من يه چيزي هميشه بهتون مي گم. مي گم صحبت هاي ما استراتژیکه، نه سه چهارپنج سال. من مي گم آقا ده سال به بالا رو ببين. نمونه ش اينه كه، فرق نمي كنه، تو ايران خودمون، يك پيكان بود پانزده هزار تومن، حالا اون مدل همه شم خراب شده مي گه آقا پنج ميليون. حالا نمي دونم چقدره؟ ولي همينطوريه ديگه. مي گن چهار ميليون تومن بده اينو بخر. چرا؟ يعني همون موقع كه پانزده هزار تومن بود همون دو سه سال هي يه ذره مي رفت بالا مي شد شونزده هزار تومن. ولي گذشت زمان شده اينطوري ديگه براي اين كه پول بي ارزش شد. تا اينجا را داشته باشيد. اين سوئد هم همينطوره ديگه. درست برگرديم به همين تاريخا مي بينيم ولوو دوازده هزار و پانصد تومان بود، كرون بود. حالا مي ري توي نمایشگاه ميگه كه آقا جان سيصد هزار تومان، كرون. پس پوله بي ارزش شده ديگه، كرونه ديگه، شده اون طوري. همين رنتا را هم شما ببينين همون هشتاد و شش اومدي اينجا پانزده درصد بود تو اين بانكا، الان شده سه درصد، دو درصد مسئله مهمیه دیگه...»
 

 

بازچاپ مطالب دوات ممنوع است؛ به مطالب دوات فقط می توانید لینک بدهید.

برگشت