Davat  
   

صفحه‌ی نخست

داستان

شعر

مقاله

نمايشنامه

گفت و گو

طنز

مواد خام ادبی

درباره‌ی دوات

تماس

 

کتابخانه الکترونیکی


براي سَمرا: هواي تازه

انوشيروان گنجي پور
الصّافات

و اگر بخواهيم آنها را بر جايشان مسخ مي كنيم كه
نه توان آن داشته باشند كه به پيش قدم بر دارند و
نه بازپس گردند. (يس،67)

آن تانك حركت كند. و تانك حركت مي كند. به كجا نشانه رفته است؟ نمي دانيم. خود تانك خاكي ست و اطرافش همه جا آبي. پس انگار مثلاً در دشت بوده است. آقا اين تانك را تكان نده. بابا نشستيم ، پشتش هم سايه ست هم اين كه... بله مي دانم هم اين كه از جلو معلوم نيستيد. كلاه آهني آبي . لباس خاكي. عينك به چشم. خبردار ايستاده. آن طرف تر. ومي چرخاند قرقره اي آهني را. تفنگ حمايل. ماسك ضدگاز؟ بله، دارد. زير بغل بسته. فانوسقه و چهاربند. قمقمه هم. قمقمه ام پر است. فكر مي كنيد خالي ست تكانش بدهيد. و جيب نارنجك. كاملاً مجهز متمايل به چپ خبردار، بايد هميشه و در هر شرايط حالت خبردار باشد، مي چرخاند قرقره را با دست راست. و تانك پيش مي آيد. سمت راست كمي پايين تر يك گروه سرباز نشسته اند. لباس ها لجني كلاه آهني زيتوني. ژ-3هاي تاشو دستشان. گروهباني لاغر، نحيف، عملي؟ گناه مردم را نمي شوريم، ايستاده. او هم با همه ي تجهيزات. درس مي دهد. هنوز نداده. درس رزم. گذشتن از ميدان مين، و تله هاي انفجاري. خوب آقا، اون ته، چي كار داري مي كني؟ بگير بشين ديگه. خوب گوشهاتو باز كن ببين دارم چي مي گم همين الان ياد بگير. من تا حالا اين چيزها رو هزار دفعه توضيح دادم اين ديگه بار آخره الان بعد از اين كه بگم مي پرسم مي خوام ببينم كي وجودش رو داره ياد نگرفته باشه. فقط دلم مي خواد تو بازديد امروز بازديدكننده ها از يكي سئوال كنن بلد نباشه اون وقت ببين چي كارش مي كنم بلايي به سرش مي آرم كه آرزوي مرگش رو بكنه. بنويس تعريف مين. ظرفي ست كه مي تواند از جنس هاي مختلف و به شكل هاي مختلف باشد و حاويِ... سيفي بزغاله مگه نگفتم چرت نزن آخه حمال هنوز نشستي كه خوابت گرفته؟ الان بازديدكننده مي آد ازت مي پرسه عين خري كه به نعلبندش نگاه مي كنه يارو رو نگاه مي كني. اون وقت به نام من تموم مي شه كه چي؟ به تو گوساله خوب ياد ندادم، آموزش ضعيفه. تو قاطر هر روز بايد جوجه فنگت كنم؟ بذار اين ها بيان برن انقدر همون جوري آويزون از ميله مي موني كه ديگه لنگ و پاچه ي درازت راست نشه دستهات هم تا آخر عمرت ضربدري بمونه.

بسمه تعالي

از: سرهنگ2 پياده حمزه طوسي                تاريخ:30/2/82

به: ستواندوم مهدي گنجي پور                   طبقه بندي: خيلي محرمانه

موضوع: گردشكار بازديد بازديدكنندگان محترم و مقامات مدعو    پيوست: دارد

 

سلام عليكم

احتراماً باستحضار ميرساند،

پيرو درخواست مشاراليه مبني بربازبيني گردشكار يا بقول خود ايشان قصه تهيه شده توسط آن همرزم گرامي از بازديد ياد شده بالا در همان بدو آغاز اين گردشكار متأسفانه نواقص و معايب عديده ئي رويت شد كه تذكر آن ضرورتاً واجب گرديد.عليهذا از جنابعالي كه اخيراً خدمت مقدس سربازي را انشاءالله تعالي با صحت و سلامت باتمام رسانيده ايد بعيد است كه ندانيد در هيچ يك از بازديدها حتي كم اهميت ترين بازديد محال است استاد كلاس حين بازديد با يك چنين لحني صحبت كند بلكه ايشان مطمئناً ميگويد:

 بسم الله الرحمن الرحيم. با سلام و درود بروان رهبر كبير انقلاب اسلامي دانشپژوهان عزيز وقت بخير بحث امروز ما در مورد اصطلاحات و تعاريف مينها آشنا خواهيم شد تا بهتر بتوانيم مينها را شناخته و درمورد استعمال و چگونگي ( حالا اگر هم كسي سر كلاس احياناً چرت ميزند ميگويد : سرباز عزيز و برادر همرزمم لطفاً بمن گوش كنيد ) و چگونگي خنثا آنها بحث كنيم. خوب دوستان براي آغاز كارمان بهتر است با انواع مينها و طبقه بندي آنها براساس كاربرد و نوع ماده منفجرشان آشنا شويم و ... الي آخر.

ما از امثال جنابعالي انتظار داشته و داريم بعد از خاتمه خدمت مقدس سربازي معرفان شايسته ئي براي ارتش سرافراز نظام جمهوري اسلامي بعنوان حافظ اقتدار و امنيت ملي باشيد درصورتيكه اينگونه بازديد متأسفانه بهيچوجه درخور شأن اين نهاد منسجم و منظم و منظبط نميباشد. اين يگاني كه شما گزارش بازديد آنرا داده ايد اگر واقعاً در اين وضعيت بوده بايد كل يگان تنبيه شود. در بدو امر و همان اولين قسمت كسيكه قرقره را ميچرخاند و از نظر ظاهري شباهتهاي زيادي با خود شما دارد اگر نزديكتر ميرفتيد و گزارش وضعيت ظاهرش را دقيقتر ميداديد معلوم ميشد كلاه آهني آبي او بسيار كهنه و رنگ و رورفته است و حضرتعالي اگر تجربه و آگاهي لازم را داشتيد ميدانستيد كه مثلاً او بايد وقتي مقامات بازديدكننده بطرف او ميآيند سريعاً برود و كلاه آهنيش را با يكعدد تازه رنگ شده كه درست روبرو و آنسوي ميدان برسر مسئول آموزش تفنگ 106 است تعويض نمايد. الان شما بعد از گزارش بازديد در ميدان صبحگاه ميخواهيد قسمت مربوط به آسايشگاه را بگوييد درصورتيكه همه تختها و وضعيت آنكادرها نامرتب بوده و سربازها همينطور كج و كوله پتوهايشان را توي هم پيچيده اند و گذاشته اند روي تخت ولابد بهانه يتان هم اين است كه تشك و بالش ندارند تا آنكادر كنند . درمحيط هر پادگاني پر از كارتن و مقواي باطله است خوب اينها بايد از همين مقواها براي درست كردن آنكادر استفاده كنند و كاملاً زير پتويشان جاسازي كنند تا در نظر بسيار شكيل و خوشفرم جلوه كند. خيلي از سربازها اصلاً ملافه ندارند پس چطور ميخواهند آنكادر كنند؟ وضعيت در و ديوار آسايشگاه و راهروها بسيار نامرتب است. فرمانده لشكر كه نميتواند بخاطر هر چيز كوچكي جلوي مقامات مدعو خجالت بكشد و كوچك بشود . وقتي در باصطلاح قصه تان بمراسم صبحگاه رسيديد پشت بلندگو از بالاي جايگاه ضايعتان مي كند و در دستور لشكر سربازان شما را بخاطر كثيف كردن ديوار تنبيه ميكنند. الان كه شما داريد اين قصه را مينويسيد تقريباً سر ماه است و طبق قانونِ ارتش بايد سر ماه بيايند و حقوق سرباز را بدهند . خوب شما اقدامات اينكار را در قصه يتان فراهم كنيد يك سرباز هم بگذاريد مسئول دم درب وقتي سربازها حقوقشان را ميگيرند از هر نفر بابت خريدن ملافه و رنگ براي رنگ زدن و تميز كردن وضعيت درب و ديوارها پول بگيرد. كار خلاف قانون هم نيست سربازها خودشان خواسته اند و بابت تميزي جائي كه در آن زندگي ميكنند پول داده اند. در ضمن اينرا هم از من داشته باشيد كه حواستان باشد كه وقتي براي بازديد وضعيت آسايشگاه ميآيند شخص امير فرماندهي نيرو كه از وضعيت مرتب آسايشگاه خشنود شده اند عنايت فرموده وبه سرگروهبان يگانتان يك سكه پاداش ميدهند كه اين آقا هم صدايش را در نميآورد و سريع آنرا در جيبش ميگذارد. بهرحال اين نكته را من باب تذكر باطلاع رساندم.

 در انتها يك عرض خصوصي خدمتتان داشتم: ببخشيد اين گلداني را كه در قصه روي ميز ناهارخوري آسايشگاه خواهيد گذاشت از كجا ميخريد آدرسش را از سربازتان بگيريد به بنده هم بدهيد آخر خانم بنده خيلي ابراز تمايل ميكنند يكي از اين گلدان در آپارتمان داشته باشيم.خواهشمند است در صورت موافقت و صلاحديد اوامر عالي را در خصوص عملي نمودن پيشنهادات اينجانب در متن گردشكار امر به ابلاغ فرمائيد %

باتقديم شايسته ترين احترامات نظامي

سرهنگ2 پياده حمزه طوسي

 

 

پايين تر از دسته ي شناسايي، اين كلاسي كه ازش بازديد كرديد كلاس دسته ي شناسايي بود، كلاس تفنگ اس.پي.جي ست. آموزش مبتني بر عمل. اولين بازديدكننده ي محترم آفتاب به اينجا وسط آسمان كه رسيده خبردار ايستاده. ارشدتر از او هم پس حضور دارد. شما سرباز عزيز. من سرباز وظيفه محمد حسني با شغل سازماني كمك تيرانداز اسلحه ي اس.پي.جي گروه ادوات دسته ي يكم پياده گروهان دوم گردان صد و سي و يك تيپ يكم لشكر بيست و يك حمزه ي آذربايجان آماده ي جانفشاني هستم امير. البته هنوز امير تشريف نياورده اند، اين اسلحه چند سيستم نشانه روي دارد شما بگوييد. او. سي. كا براي انسان كا. واي .ام براي تانك. خوب شما الان براي ما با استفاده از او. سي. كا هدف گيري كن. كجا؟ بگير مثلاً آن ديوار مقابل آن جمله ي روي ديوار. چند تا هست كدام يكيش؟ همان جمله ي رو برو ديگه عقيدتي سياسي كارش اين است كه انسان ها را به سمت خدا بكشاند. دولا مي شود شروع مي كند تنظيم دوربين روي هدف. سرباز ديگري عقب تر ايستاده به تماشاش. پوتين هاش نوست. ولي حسابي خاكي. حالت پاها بي خيال و شل و ول. شلوار جاي جيب هاي زانوش كه نيستند نوتر است. شلوار و پيرهن با هم نمي خوانند. دورنگ. مگر نگفته اند لباسش را عوض كند؟ دست ها تو جيب. معصومي دست هات را از جيبت دربيار. چشم جناب سروان. خبردار. انگار كه برق بگيردش. احمق من ديگر جناب سروان نيستم، سربازيم تمام شد. الله اكبر. آن طرف تر عقب تر همه مي خوابند. يك خمپاره ي 81 برپاست. تيرانداز يك گلوله ي ماكت رنگ شده با «نعره ي بلند» الله اكبر مي اندازد داخل لوله كه همه مي خوابند. بيرون از ميدان پشت ميدان هيچ ساختماني نيست مگر يك ساختمان. محل تمرين دسته ي موزيك. هيچ صدايي نيست مگر يك صدا. دسته ي موزيك كه مي نوازند. اي ايران اي مرز پرگوهر. هيچ كس آن دور-و-بر خارج ساختمان نيست. مگر يك نفر. و سربازهاي گروه سرود كه مي خوانند. برادرم برادرم. يك نفر با عينك دودي. برادرم برادرم. درجه؟ ندارد. عصايي سفيد در دست. اي يادگار مادرم. تند عصا مي زند يكي اين ور. تو رفتي و. يكي آن ور. من مانده ام. و راه مي رود به سرعت لاك پشت. تو رفتي و من مانده ام. هر پا چند سانتي جلوتر از پاي قبلي. داغِ بَرا. مي چرخد. دَر ديده ام. دور ساختمان تمرين. پس كوچه ها. هميشه همين است. يِ شهر ما. هر روز. صبح از جلوي ساختمان شروع مي شود. بوي شَها. جلوي در. از سمت راست. دَت مي دهد. و ظهر جلوي ساختمان تمام مي شود. بوي رِشا. جلوي در. از سمت چپ. دَت مي دهد. راه مي رود كه بدن خشك نشود. بوي رشادت مي دهد. هنوز ريش و مو مشكي ست. بوي شهادت مي دهد. توي جنگ چند سالش بوده؟ يا حسين. هيچ وقت به سلام آدم جواب نمي دهد.
ميدان. سمت راستِ 81 . كمي بياييد اين ورتر. چند تا زيلو پهن كرده اند. از آن زيلوها نه. زيلوي سربازي. يك تكه برزنت يك و نيم در نيم متر. اگر نمي داني بدان. كه دوردوزي شده. كه زمين لخت تميزتر كه بنشيني تا روي زيلو. براي همين سه تيربار گذاشته اند روي زيلو؟ و خودشان سربازها نشسته اند روي زمين؟ پشتِ قبضه ها. عبدي چطور اي؟ گلنگدن را مي كشد. اسلحه را مي گيرد به هوا. ماشه را مي چكاند. درِ نوارگير را مي زند بالا. قنداق را مي چرخاند در مي آورد. آلات متحرك را مي كشد عقب كه در بيايد... چي كار داري مي كني الاغ مي گم حالت چطوره؟ جيناب سروان من به خدا تانيرم ... من هيچ وقت نتوانستم زبان اين زبان بسته را بفهمم. بنابراين با كمال پوزش از نوشتن ديالوگ اين سرباز معذورم. حالا سريع دست مي كند از جيب چشم بند در مي آورد و مي زند به چشم. به سرعت برق و باد شروع مي كند به سرهم كردن همه ي چيزهايي كه باز كرده. من _ سرباز وظيفه (در تمام ميدان مي پيچد) فرج عليارزاده _ جمعي گروهان ِ... خارج از صحنه از پشت مي آيد صدا. بايد برگشت و ديد كه سربازي كه پشتش به ماست و رويش به جلو، به تخته، به استاد كلاس به تمام بدن كش مي دهد حتا از پايين تنه كمك مي گيرد كه فرياد بزند. آماده ي جانفشاني _ هستم _ جناب نه امير. بد نبود. حالا اگر بتواني با صداي بلندتر ازاين يك بار ديگر خودت را معرفي كني يك روز تشويقي مي گيري. فقط امروز آخرش مي گي امير. ا_مير. همه تكرار كنند ا_ مير. ا_مير. همه فرياد مي زنند. جانفشاني هستم_ ا_مير . جانفشاني هستم_ ا_مير (همه با هم). آماده ي جانفشاني _ هستم_ ا_مير. سرباز محترم تفنگت را درست به دست بگير. شما يك سرباز هستي و بايد بداني كه اسلحه ناموس يك سرباز است. قبلش استاد گفته بود شما برادر عزيز. نه شما. آهان بله. خود شما. يكي ازاصول شرافت سربازي را بگوييد. بعد برگشت و نوشت روي تخته ماده ي 47 . قبلترش گفته بود درس امروز ادامه ي آيين نامه ي انضباطي ست و نوشته بود ماده ي 46 و خوانده بود: مسئوليت سربازي _ و سربازها مات هيچ جا را نگاه نمي كردند _ ايجاب مي نمايد هر يك از پرسنل نيروهاي مسلح دشواري هاي خدمتي را با ابتكار و علاقه مندي و با ابراز توانايي و رشادت حل كند و هرگز ترس و سستي به خود راه ندهد و در هيچ مورد از ياري صميمانه ي همكاران و ساير همرزمان و هم ميهنان خود دريغ نورزد. و بنا برماده ي چهل و هفت... دژبان آمده و دارند در مسير فرش پهن مي كنند. الان هاست كه بازديدكنندگان محترم سر برسند و بايد عجله كنيم تا اول ميدان سر جاي مورد نظر به شان برسيم. از كلاس آيين نامه مي گذريم و مي رسيم به تفنگ 106. اول ميدان. درست رو به روي تانكي كه مي آمد و حالا تند دنده عقب مي رود و. . . به جاي خود. مقامات مدعو سر مي رسند. و از خون مي گذرند. و خورشيد وسط ميدانِ آسمان خبردار ايستاده . و فرمانده به سمت 106 هدايتشان مي كند. و تانك مقابل را نشان شان مي دهد. سرخوش از غرور. فقط او نه. همه ي فرماندهان پايين تر هم. و تانك آرام با آسمان آبي پشتش و فرشِ دشتِ گسترده به زيرش مي خرامد. با شكوه و جلال. سربازان قهرمان و دلير ميهن اهورايي مان با شور و حال وصف ناپذيري در سراسر عرصه ي كارزار زير نظر سران و سالاران سپاه مشغول به نمايش گذاشتن آموخته ها و توان رزمي خويش هستند و صحنه ي پرشكوهي را به نمايش گذاشته اند كه زبان ما قاصر است و تنها كسي كه مي تواند اين همه عظمت را با زباني درخور به تصوير كشد همانا حماسه سراي بي بديل تاريخ پرشكوه اين مرز و بوم فردوسي، همان كه با افتخار مي گويد منم بنده ي اهل بيت نبي، است. پس همان بهتر كه وصف اين صحنه را از زبان او بشنويم:
يكي لشكر آمد ز پهلو به دشت
كه از گرد ايشان هوا تيره گشت
سراپرده و خيمه زد بر دو ميــل
بپوشيــد گيتـي به نعل و به پيــل
هوا نيلگون گشت و كوه آبنوس
بجـوشيـد دريــا ز آواز كــوس
همي رفت منزل به منزل، جهان
شده چون شب و روز گشته نهان
درخشيدن خشت و ژوپين ز گرد
چو آتـش پـس پـرده ي لاژورد
ز بس گونه گونه سنان و درفش
سپرهـاي زرين و زرينــه كفـش
تو گفتي كه ابري به رنگ آبنوس
بـرآمـد ببــاريـد زو سنـدروس
جهان را شب و روز پيدا نبود
تو گفتــي سپهــر و ثريــا نبــود
- خدمه به جاي خود . معرفي خدمه ي تفنگ 106 به ترتيب شغل سازماني. دست راست را مي گيرد بالاي سر، مشت گره. بسم الله الرحمن الرحيم ( مقطع). نفر اول فرمانده ي قبضه.
- نفر دوم تيرانداز. و مشت ها پشت هم مي روند بالا و پايين مي آيند.
- نفر سوم كمك تيرانداز.
- نفر چهارم مهمات بيار و راننده.
- خدمه ، به قبضه (نفر اول)
- الله (همه). و بي ناموس مي دوند هركدامشان سويي .
- من فرمانده- چند متر جلوتر از قبضه روي پا نشسته- بازديد مي كنم دوربين را (دوربين 30*8 آمريكايي اي كه به گردنش است )
- من تيرانداز - روي جيپ، سمت راستِ لوله چشم به چشمي دوربين، قوز كرده - بازديد مي كنم زاويه ياب را.
- من كمك تيرانداز - درست پشت سلاح- بازديد مي كنم كولوس و لوله را.
- من مهمات بيار - عقب تر يك گلوله (بدون شك قلابي :گلوله كه اين قدر سبك نيست ) را برمي دارد و مثلاً وارسي مي كند - بازديد مي كنم مهمات را.
- فاصله (فرمانده) صد متر.
- گرفتم (تيرانداز)
- گرا (فرمانده) هزار و دويست ميليم. [ هرگاه به شيئي به ارتفاع يك متر از فاصله ي هزار متري بنگريم به ميزان يك ميليم مي باشد يا به عبارت ديگر يك هزارم محيط دايره را ميليم مي گويند. <<رزم انفرادي ، ارتش شاهنشاهي ايران ، 1332 >> ]
- بستم (تيرانداز)
- هدف (فرمانده) تانك مقابل.
- ديدم (تيرانداز)
- يك گلوله ي سوختار شديد (فرمانده) در داخل لوله به ضامن بگذاريد .
- يك گوله ي سوختار شديد (مهمات بيار ) در لوله مي گذارم . و مي دود به سمت قبضه.
- به ضامن (كمك تيرانداز)
- فرمانده آماده
- تيرانداز آماده.
-كمك تيرانداز آماده.
- مهمات بيار آماده ( سر جاي اول كمي عقب تر )
- با نعره ي بلند الله (فرمانده) آتش.
همه: الله
نشد . پس آقاي فرمانده منطقه ي قُرق عقب چي شد ؟ تو مي گي «منطقه ي قرق عقب؟»، كمك تيرانداز مي گويد« قُرق».
- ولي اين جا كه پشتمون ديواره ...
- پسر مثلاً. پس چي به شما آموزش دادند؟ بد نيست مشق پاي قبضه شان. خُب ، بريم.
فرمانده با دست اشاره كرده بود به دژبان . از در كه وارد شدند از راهي رفتند كه ساختمان ها و آسايشگاه ها سر راه شان باشد و فرمانده بگويد اين ساختمان هايي كه از مقابل شان رد مي شويم ساختمان هاي فرماندهي و آسايشگاه هاي سربازان است و اگر بازديدكنندگان محترم و امير فرماندهي محترم مايل باشند برويم تا سروران گرامي از نزديك وضعيت را مشاهده كنند و ما از نكته بيني و نظرات سازنده تان براي بهبود وضعيت استفاده كنيم . و وارد ساختمان شدند . اين يكي از محاسن بزرگ و موفقيت هاي چشمگير اين بازديد به شمار خواهد آمد . وضعيت بسيار رضايت بخش و خارج از انتظار. با توجه به اين كه بازديدكنندگان محترم بخوبي آگاه اند بودجه ي لشكر كفاف غذاي نفرات را هم نمي دهد. نماي ساختمان ها از سفيدي مي درخشد . در اين قسمت از شما خواننده ي محترم خواهش مي كنم اگر براي رفع كسالت ناشي از خواندن اين داستان آب يا چاي يا هر نوشيدني ديگري دستتان است كنار بگذاريد زيرا ممكن است يك قطره از آن روي اين قسمت بيافتد و نماي ساختمان ها، كه سفيدي شان زير نور آفتاب كه در آسمان خبردار ايستاده چشم را مي زند، سياه و كدر شود . و مطمئناً هيچ ايراني با عرق ملي به خود اجازه نمي دهد حيثيت ارتش و در نتيجه نظام را با اين كار زير سئوال ببرد. به ابتكار فرمانده ي يكي از گردان ها و به پيشنهاد او نماي ساختمان ها را با آهك سفيد كرده اند . و با توجه به پيش بيني شان از وضعيت هوا در روز بازديد به نظر مي رسيد با هيچ مشكلي مواجه نخواهند شد: در پايان مراسم زيارت عاشوراي پنجشنبه ي قبل در حسينيه ي لشكر فرماندهان مخلص كه در آن مكان گرد آمده بودند با دلي پاك روي به درگاه خدا آورده و از آستانش خواستار شدند در روز بازديد باران نبارد . بنابراين فقط مي ماند نگراني از جانب شما كه تذكرش داده شد . فضاي داخل ساختمان ها بسيار شكيل و مرتب بود . ديوارها و سقف رنگ شده و تميز. داخل آسايشگاه همه چز مرتب . تخت ها همه يك رنگ، در يك رديف بسيار شكيل و مرتب. همه با پتو و ملافه ي سفيد آنكادر شده بسيار شكيل و مرتب. وسط ميز غذاخوري ، رويش سفره پهن شده بسيار شكيل و مرتب. از دم در تا ته آسايشگاه برديف گلدان چيده شده بسيار شكيل و مرتب . كوله پشتي هر نفر پشت تختش همه مكعب مستطيل شكل. آنكادر. بسيار شكيل و مرتب. سرگروهبان يگان، اگر كلاهش را صاف كند گِتر شلوار را ميزان كند فِرِنچش را بدهد سربازها در عوض يكي دو ساعت مرخصي براي رفتن داخل شهر ببرند خياطي اندازه ي تنش كنند ، بسيار شكيل و مرتب . كنار ايستاده زيرچشمي چشم امير فرماندهي محترم را مي پايد. و حالت رضايت بالادست را خوب مي شناسد. و شخص امير فرماندهي محترم نزديكش مي آيد. و او، اگر نلرزد، خبردار ايستاده بسيار شكيل و مرتب. و خُب بريم.
فرمانده با دست اشاره كرد به دژبان و دژبان با دست به راننده ها كه ماشين ها را بياورند. و ستوني از ماشين هاي بنز وارد ميدان شدند. از همان نوع بنز پدرزن حاجي. و بازديدكنندگان محترم سوار ماشين ها شدند و رفتند. رفتند كه هروقت بيايند ببينند:
دژبان در را باز مي كند. خورشيد خبردار. در مسير حركت ماشين ها در ميدان هر چند قدم يك دژبان ايستاده. بي ناموس. از كنارش كه مي گذرند پا مي كوبد. فرمانده گفته توي ماشين بايد صداي پايتان را بشنوم. و ببينند، اگر ببينند، خبردار ايستاده. مايل به چپ. عين صبح. ناموسش روي دوشش. و مي چرخاند قرقره را. و تانك جلو مي آيد با آسمان آبي پشتش. پايين تر استاد كلاس ايستاده. عين صبح . چوب استادي دستش. و درس مي دهد. اگر عجله نداشته باشند. اس.پي.جي لوله اش بالا و پايين مي رود. و روي ديوار كلمه اي را نشانه مي رود. اگر ماشين ها تند نروند. عقب تر سربازي يك گلوله ي سوختار شديد مي گذارد سر لوله. و همه داد مي زنند الله اكبر. و مي خوابند روي زمين. يعني اين ها تا حالا همين طور درميدان مانده اند؟
بگذاريد يك چيز جالب تر براي تان نقل كنم : بر طبق آخرين نتايج به دست آمده از كاوش هاي تاريخي و باستانشناسي از گذشته هاي بسيار دور انسان پي به هوش و توانايي هاي اين حشره ي به ظاهر كوچك و مزاحم برده بوده. چنان كه از همان زمان ها به تربيت آن همت گمارده و اجراي نمايش توسط اين حشره به يكي از تفريحات رايج در ميان اقوام مختلف و خاصه درباريان و شاهزادگان بدل شده است. حتا معلوم شده كه چيني ها پس از كشف باروت از آن براي مهيج تر شدن اين گونه نمايش ها استفاده كرده اند. بله آنچه در سيرك شپش ها از برابر ديدگان تان مي گذرد واقعيت دارد. پرورش دهندگان شپش ها كه اغلب به صورت سنتي و موروثي اين حرفه(هنر) را از پدران شان آموخته اند با دقت و مرارت بسيار به اين حشرات انجام كارهاي به نظر شگفت انگيز را مي آموزند و ساعت هاي بسياري از شبانه روز را ذره بين به دست روي ميزي خم مي شوند و بدقت حركات شپش ها را زير نظر مي گيرند و باصطلاح به آنها تمرين مي دهند. نتيجه آن كه در نمايش هاي سيرك شپش ها مي بينيم _ البته با ذره بين _ يك يا دو شپش ارابه اي را كه يك شپش ديگر روي آن جلوس كرده، حركت مي دهند. پس از آن نوبت به شپشي مي رسد كه دور ماكت آسيابي سنگي مي چرخد و ميله ي آسياب را حركت مي دهد. بعضي از مربيان خوش ذوق روي صحنه موانعي را مي چينند كه شپش ها از آنها بايد بگذرند . و بالاخره در درخشان ترين بخش برنامه ي سيرك، شپش ها ضامن فلاخن كوچكي را آزاد مي كنند كه مقداري باروت مشتعل در آن است و با پرتاب آن در قسمت ديگري از صحنه آتشي برپا مي شود. و شما خواب نمي بينيد. مي دانم كه هيچ وقت باور نمي كرديد حشره اي مانند شپش چنين توانايي هاي خارق العاده اي داشته باشد. توي ميدان استاد كلاس جهت يابي درس مي دهد و حالا اگر در شرايطي قرار گرفتيد كه از هيچ كدام از روش هاي جهت يابي يعني نه قطب نما نه خورشيد نه ستارگان ونه هيچ كدام ديگر نمي توانستيد استفاده كنيد و مثلاً وسط يك بيابان گم شده بوديد مي شود از روش هاي ويژه اي استفاده كرد كه يكيش جهت يابي از روي قبر مسلمانان است كه سر ِقبر فرد مسلمان رو به مشرق و پايينش به سمت مغرب است. صداي سوت. سوت ممتد. و يك نفر كه وسط ميدان پرچم زرد را تكان مي دهد. روي كه برگرداني جا نخور. پوزه هاي پهن. دراز. حدقه هاي بزرگ. پوست سياه. ولي روي دو پا. خبردار ايستاده. جادويي در كار نيست . مثلاً اعلام حمله ي شيميايي ست. داستان اوديسه وقتي... مي تواند در كار باشد؟ انسان اند؛ خيلي هم انسان. تا پرچم سفيد را تكان ندهند وضع همين است. يعني واقعاً اين ها از صبح تا حالا در ميدان هستند؟
نه. صبح بعد از صبحگاه گرداني براي صبحگاه لشكر به سمت ميدان حركت كردند. آن يگان بدو رو حركت كند . يك- دو- سه- گُُرپ . ايران من ايران من . اي هستي و اي جان من . قرباني خاكت منم . فرزند دل پاكت منم . و همه در جاي خود مستقر شدند. و صداي شيپور. سربازخانههه بايست. از جلو از رااااست نظام (اين كلمه را كوبنده بخوانيد ). ميدان خبررر دار.
- پادگاااان دروود.
- درود اميـــر. صدا مي پيچد. تلاوتي چند از آيات قرآن مجيد. اَعوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّيطانِ الرَّجيِم. بِسمِ الله الرَّحمن الرَّحيم. اَلرَّحمن. دستوور. بسمه تعالي. دستور شماره ي 367 لشكر 21 حمزه آذربايجان. ماده ي يكم دستورات فرماندهي: بسمه تعالي. از فرمانده نيروي زميني ارتش جمهوري اسلامي ايران به فرماندهان يگان هاي تابعه. موضوع جيپ كا. ام. سلامٌ عليكم. طي ماه هاي گذشته در چندين نوبت فرد يا افراد مجهول الهويه اي به سربازاني كه با خودرو جيپ كا. ام در محيط خارج از پادگان مشغول انجام مأموريت بوده اند نزديك شده و به بهانه ي ابراز محبت و با استفاده از ترفندهاي مختلف در صدد فريب مشاراليهان برآمده و به ايشان مواد مخدر تعارف كرده اند كه همگي پس از مصرف مواد مذكور در دم به شهادت رسيده و افراد فوق الذكر كه در همان حوالي مراقب اوضاع بوده اند از فرصت استفاده نموده و خودروها را به سرقت برده اند. پس از انجام آزمايشات متعدد مشخص گرديد در مواد مصروفه به ميزان زيادي فضله ي موش و گربه موجود بوده است. لذا حسب الامر من بعد مقرر گردد پرسنلي كه به هر نحوي از انحاء در حفظ و مراقبت از اموال ارتش سهل انگاري مي نمايند به شديدترين وجه ممكن تنبيه و به دادگاه نظامي تحويل گردند. ماده ي دوم ترفيعات. ماده ي سوم تشويقات. ماده ي چهارم تنبيهات: سربازان وظيفه سهراب سپهري و سياوش قميشي به انگيزه ي قصور در امر نگهداري از بيت المال و اموال ارتش و نوشتن اشعار موهن و يادگاري بر روي ديوار اماكن پادگان علاوه بر جبران خسارات وارده و رنگ آميزي ديوار مذكور هر كدام به يك ماه اضافه خدمت تنبيه مي گردند. ماده ي پنجم نگهباني. طبق لوحه هاي نگهباني . ماده ي ششم آموزش. طبق برنامه ي ارسالي به يگان هاي تابعه. ماده ي هفتم برنامه ي غذايي. صبحانه پنير ناهار قورمه سبزي شام راگو. ماده ي هشتم فرازهايي از آيين نامه ي انضباطي نيروهاي مسلح: هرگونه شركت در فعاليت هاي سياسي در قالب احزاب و گروه ها و دستجات براي نيروهاي مسلح ممنوع مي باشد. يگان هاي مسلح- به پرچم - پيشش- فنگ. پااا- فنگ. به نيايش. سپاس بي كران خداوند يكتا را كه به ما هستي بخشيد و از نعمت هاي بي شمار خويش بهره مند ساخت. ما سربازان كه براي حفظ استقلال و پاسداري از ميهن عزيزمان در اين محل گرد آمده ايم با دلي پاك روي به درگاه خدا آورده و از آستانش خواستاريم . خدايا ما را از سربازان و زمينه سازان ظهور حضرت مهدي عَجَّل الله تَعالي فَرجَهُ الشَّريف قرار ده. فكر مي كند اين چندمين بار است دو نفر جلوييش از اينجا مي گذرند؟ شب است. سرد است. از لباس ها معلوم است . خيلي سرد. ولي دور ميدان پر آدم. عده اي مي آيند. عده اي مي روند. و گردونه مي گردد. مي چرخد. وسط ميدان يك باغچه. چيزي نيست كه دورش طواف كنند. انبوه جمعيت تنگِ هم . پسر و دختر. هر چند نفر با هم. خيلي ها هم تنها. مثل همين جناب سروان. نمي شود تكان خورد. نمي شود راه رفت . اما مي خورند. مي روند. مثل مورچه. يا شپش. فرق نمي كند. و همين طور دور ميدان طواف مي كنند. اين دفعه چندمين بار است؟ شب نيست. سرد است. خيلي سرد. از چهره اش معلوم است. دور ميدان هيچ كس نيست. كف پياده رو پر از كاغذ. كناري ايستاده. تماشا مي كند. چه را؟ نمي داند. دست ها در جيب پالتو . پيپ گوشه ي لب دود مي كند. ولي سربازهاي سيگاري زيردستش را كه… اينجا كه پادگان نيست. فرق مي كند. اِفه ي نويسندگي ست. نگاه مي كند. به كجا؟ رو به روش تابلوي ميدان ولي عصر. آمين. مقام عالي شهدا را متعالي گردان. آمين. براي شادي روح امام و شهداي جنگ تحميلي حمد و سوره قرائت مي نماييم. بِسمِ اللهِ الرَّحمنِ الرَّحيم. مالكِ يَومِ الدِّين . وَ لَم يولَد. به فرموده يك دقيقه راحت باش.
بسم الله الرحمن الرحيم. وَلا تَحْسَبَنَّ الَّذين قُتِلوا في سَبيلِ اللهِ اَمواتا بَل اَحْيآء عِندَ رَبِّهِم يُرزَقُون. خدا را شاكرم و خوشحالم كه باز در ميان شما همرزمان و برادران گرامي هستم. ديروز بازديد داشتيم. و شما عزيزان مثل هميشه و هرروز از اين امتحان هم سربلند بيرون آمديد. ديشب خود شخص بازديد كننده ي محترم به من تلفن كرد. نمي دانيد ايشان با چه شوري از شما تعريف مي كردند. مي گفتند كه من در گزارش شفاهي ام به شخص فرمانده ي محترم ارتش گفتم كه سربازان شما تك تك شرح وظايف شان در جيب شان بود و فرماندهي محترم باورشان نمي شد. من واقعاً نمي دانم با چه زباني از زحمات و تلاش ها و هميت قسمتي شما افتخارآفرينان تشكر كنم. من بارها گفته ام افتخار مي كنم كه در اين لشكر با يك سري نيروهاي متعهد متدين متبحر متخصص متفكر متشخص متواضع مخلص مجاهد ُﻣ ﻣُ … سر و كار دارم. من هيچ وقت به خودم اجازه نمي دهم بگويم فرمانده مي گويم مسئول. من به قرباني اعتقاد دارم. خيلي هم سفت و سخت اعتقاد دارم . براي همين گفتم بعد از پايان عرايضم در ورودي ميدان گوسفند قرباني مي كنند و يگان ها به ترتيب از روي خون عبور مي كنند و دوباره دور مي زنند وارد ميدان مي شوند و براي بازديد آماده مي شوند. در بازديدي هم كه فردا داريم قرار است مقام مدعو محترم درباره ي بيوتروريسم چند دقيقه براي شما صحبت كنند. توجه داشته باشيد كه در مسائل امنيتي و دفاعي اين مبحث يكي از مهم ترين و بِروزترين روش هاي جنگ و غلبه بر طرف مقابل است كه يكي از مشهورترين و درعين حال پيچيده ترين نمونه هاي اين نوع جنگ و توطئه در كشور ما شيوع آبله مرغان ميان طيور مناطق روستايي از صد سال پيش به اين طرف است. فقط يادتان باشد كه در اسلام تا زماني كه سرباز پياده با پاي خودش جايي را لمس نكند فتح صورت نگرفته. تكون نخور. با تو ام. اون افسر وظيفه اون ته. دو دقيقه نمي توني خبردار وايسي؟ بذار يك نكته اي را بهتون بگم. در همين جنگ اخير آمريكا و عراق. رفتند تحقيق كردند بينند علت شكست ارتش عراق چي بوده . مي دانيد به چه نتيجه اي رسيدند؟ ضعف آموزش افسران وظيفه در ارتش عراق . نكته ي ديگر اين كه به من گزارش هايي دادند در مورد رفتار چند تا سرباز بي نظم بي خانواده ي بي شعور بي فرهنگ بي عقل بي… كه در شهر رفتار ناشايست داشته اند. من فقط همين قدر بگويم همان سرباز فكر كند در شهر خودش هست و يكي مثل خودش مزاحم ناموسش مي شود . چه حالي بهش دست مي دهد ؟ از اين به بعد آقايان فرماندهان گوش هاشان را باز كنند هيچ سربازي به هيچ عنوان حق رفتن به مرخصي داخل شهر را ندارد. اصلاً معني ندارد در ارتش سرباز برود داخل شهر. بعله. فقط هر چند ماه يك بار چند روز مرخصي بايد بدهند برود خانواده اش را ببيند بيايد. تازه آن هم بايد تا پاي پله ي اتو بوس كنترل شود. نظام يعني همين . والسلام عليكم و رحمه الله و بركاته. در اينجا براي اين كه از درگيري و نزاع احتمالي فرماندهان و ديگر پرسنل جلوگيري كنيم قسمت مربوط به قرباني كردن گوسفند را شرح نمي دهيم و بخصوص حرفي از جنين داخل شكم گوسفند و كله پاچه و پوست آن به ميان نمي آوريم.
آن تانك حركت كند. تانك حركت مي كند. پيش مي آيد. پيش تر. مواظب باش. كتاب را ببند خواننده...


           ارديبهشت و خرداد 1382
 

اشاره: اين داستان قبلاَ در سايت خوابگرد منتشر شده است.

 

 

بازچاپ مطالب دوات ممنوع است؛ به مطالب دوات فقط می توانید لینک بدهید.

برگشت