گرداننده : رضا قاسمی نشريه ادبی

صفحه‌ی نخست

مقاله

داستان

شعر

گفت و گو

نمايشنامه

طنز

مواد خام ادبی

درباره‌ی دوات

تماس

کتابخانه دوات

دعوت به مراسم
 کتابخوانی

 

سعيد کارگر

گزارش تولماچف

 

ميان سالهای 1990و1997، زمانيکه دردانشگاه مسکو دانشجوی پزشکی بودم روی علاقه خاصی که به تاریخ پرفراز و نشیب روسیه داشتم، ساعات زيادی از فراغتم را در کتابخانه الکساندر نوسکی سپری می کردم. يک کنجکاوی اتفاقی مرا به خواندن پاره ای از اسناد "کا گ ب" که در سال1991منتشر شده بود، ترغيب کرد. آنچه در اينجا نوشته شده در حقيقت بازخوانی چند گزارش و يک ارزیابی شخصی است.

در گزارشی از "کا گ ب" در صفحه 11 آن شخصی به نام ستوان تولماچف از اعتراف مشکوک يک افسر نگهبان با نام مشابه تولماچف خبر می دهد. صفحات 1 تا 5 و 12و13 اين متن 14 صفحه ای ظاهرا آنگونه که در پیوست آمده بود درجابجائی های بايگانی"کا گ ب" در سال1947از بين رفته است. کليت گزارش مربوط به بازتاب خبر مرگ يک دشمن سياسی درمطبوعات مهم روز است . درصفحه 11 چنين می خوانيم :

. . . توی اتاق افسران کشيک ساعت 2نصف شب منتظر تعويض پستم بودم که ناگهان صدای راه رفتن کسی را پشت درب کريدور شمالی که منتهی به کاخ اصلی است، شنيدم. قاعدتا دراين ساعت کسی نمی توانست وارد آنجا بشود. درها ازهمه سو قفل بودند. بلند شدم، ضامن تپانچه را آزاد کردم ولی قبل از اينکه به سمت درب بروم و بازش کنم درب چوبی به شکل باور نکردنی باز شد، باورم نمی شد، درب قفل بود خودم قفلش کرده بودم، حتی لحظه ای که درب چرخيد حلقه زنجير هنوز رويش بود ولی درب با تمام غل و زنجیرش باز شد.
باور کنيد خودش بود. عجيب ترين صحنه زندگيم. عجيب ترين چيزعجيب ترين

 به نظر می رسيد دراين قسمت گزارش (با جوهر سياه تندی خط خورده است) از شخصی مهم نام برده می شود.* در ادامه گزارش اين چند سطر وجود دارد . . .

همه سر و صورتش خونين بود، به صدای خفه ای که از ته ريه هايش بيرون

می آمد، در حاليکه نام رفیق  اتانمتاتامتات  ر  را صدا می زد سعی داشت به

تک تک اتاق ها سر بزند، تاتناماتنماانماتمتناامانماااما اين جمله را مرتب و پشت

سرهم تکرار می کرد  نمتمک کککک ک ککک ککککک ککک کککک ک کک

کک ک کککککککککک  کککک ککککک کککک تنانت انم انتانتما نت

امضاء ستوان تولماچف

دایره بازرسی
رونوشت : کمیته افسران اطلاعات
کمیسر اول دفتر مرکزی حزب
دادستانی ویشینسکی

اين گزارش در21 اوت 1940 تنظيم شده و نسخه ای نيز ظاهرا به شخص دبيرکل حزب ارسال شده بود.
در صفحه 14 ستوان تولماچف از یک مقام امنیتی که نامش خط خورده است درخواست می کند چند نفر ازجمله افسر نگهبان و پزشک کشیک کاخ اصلی بی درنگ و بدون محاکمه اعدام بشوند.

* خط خوردگیها مربوط به متن اصلی است. ظاهرا نام فرد مهمی از این بازجوئی حذف شده است.

در شب کریسمس سال 92 توسط سونیا همکلاسیم که دختر فيزيکدان مشهوری بود با پرفسور کراسنوف پزشک بازنشسته ارتش سرخ و استاد دانشکده تاريخ مسکو آشنا شدم. در طول شبهای زيادی که به ديدن پرفسور و همسرش ناديا در شمال شهر مسکو می رفتم ازعلاقه زیادی که به تاریخ انقلاب روسیه و سرنوشت سیاسی رهبران آن داشتم سخن می گفتم.
پرفسور کراسنوف طبق عادت همیشگی صحت اسناد " کا گ ب" را زیر سوال می برد و بر این اصل تأکید می کرد که ارائه اطلاعات بی پایه و نادرست از شگردهای معمول سازمان اطلاعات شوروی سابق برای به دام انداختن دشمنان استالین بود. سونیا وقتی حرارت پرشور مرا در تعقیب موضوع تولماچف می دید، می خندید و از اینکه یک خارجی تا این حد راجع به تاریخ سیاسی کشورش حساسیت نشان می داد، لذت می برد. برخلاف پرفسور من بر این باور بودم که گزارش تولماچف یک گزارش جدی و حقیقی است. به نظر من نام تولماچف
پوششی بود بر افشای بعضی از حقایق مهم مربوط به شخص استالین.
دريک سند 2 صفحه ای از همان منبع که در سال 1941 تهيه شده بود، از اعدام يک افسر تروتسکيت به نام تولماچف و يک پزشک به همان نام، اسم برده شده است. دراين گزارش هيچ اشاره ای به اتهام واقعی اين افراد و هويت آنان نمی شود. در آخرين سطر اين سند آمده است:
دشمنان انقلاب همگی به اتهامات خود در حضور دادستان کل ويشینسکی بارها اعتراف کردند و تصدیق نمودند که سگهای هاری بودند تشنه خون ملت و سرهایشان را به علامت تأسف درحضور هیئت منصفه تکان دادند. نسخه ای ازسوابق هر کدام پيوست اين گزارش به رفيق وروشيلوف فرستاده شده است.
خواندن اين دو گزارش ترغیبم کرد تحقيق بیشتری راجع به اشخاص مذکور بنمایم. تقريبا درهمان ايام دريافتم که چهار تن با نامهای مشابه تولماچف در ارتباط با موضوع مشخص کابوس مردی که از دربهای بسته عبور می کرد در کليه اسناد و مدارک به صور مختلف وجود دارد. در تابستان 1993 یکی از دوستان نزدیکم در کتابخانه وزارت امورخارجه روسیه که به دلائلی از ذکر نام اش خودداری خواهم نمود متن خلاصه شده ای از يک منبع محرمانه را به من داد که تا حدودی هويت سه تن از اين افراد را فاش می کرد. در يک صفحه کپی که سربرگ آن کنده شده بود به ترتيب نام سه نفر آمده بود :
1- ستوان تولماچف، رئيس اداره پليس محلی، عضو دفتر سياسی" کا گ ب" دارنده دو مدال افتخار شجاعت در جبهه تولا و محاصره لنینگراد.
2- ستوان تولماچف ، سر کشيک شب پاسگاه شمالی کاخ کرملين، مرگ در سال 1941 در بیمارستان لنینن بخش بیماران روانی.
3- دکتر تولماچف، دکتر کشيک کاخ کرملين ، متهم به توطئه عليه رفيق استالين، دارای عقايد تروتسکيستی ، اعدام 28 اوت 1940 .
4- نبینمبت  نمیتبمت بمنسیمنیسبت منیستب منیستبم منیست بمنیستب منیست ب
مورد چهارم که ظاهرا سرنوشتی نظير سه تن ديگر داشته است، رد پائی از خود در اين اسناد به جا نگذاشته است.
در آن زمان فکر می کردم بايد رابطه ای بين ترور تروتسکی که در شامگاه 21 اوت 1940 در مکزیک اتقاق افتاد با جريانات مذکور باشد ، آنچه مرا بيشتر به اين باور رساند گزارش پليس مکزيک از آخرين روز های زندگی تروتسکی است. در قسمتی از اين گزارش به نقل از ناتاليا همسر تروتسکی آمده است . . .

" لوداويدويچ " ساعت 7 صبح سرشار از آرامش و اعتماد از خواب برخواست و گفت : " می بينی ناتاليا ، ديشب نتوانستند ما را بکشند ولی من درچند قدميشان بودم." ناتاليا اضافه می کند که لوداويدويچ ظاهرا از يک خواب اسرار آميزسخن می گفت ولی تروتسکی چيزی از جزئيات آن برايش بازگو نکرده بود.
در آن سالهای دانشجويی ام و آن روز های سرد کتابخانه الکساندر نوسکی مسکو، و اگر حقيقت را گفته باشم ، همين الان که اين چند سطر را می نويسم، عقيده دارم طبيعت به قرينه سازيها و بازسازيهای تاريخی، تمايلی شگرف دارد. نيز معتقدم بازيها و شبيه سازيهای اسرار آميزی وجود دارد که در روند جاری زندگی مشهود
اند هر چند درک آنها بسيار ثقيل و حل ناشدنی باقی خواهد ماند. در ابتدا فکر می کردم شايد نام تولماچف يک رمز مخفی مربوط به پليس استالين باشد اما هم اکنون که در حال نوشتن این متن چند صفحه ای هستم، درحالیکه کنار پنجره اتاقم نشسته ام همه چیز عجیب و غریب به نظرم می رسد. گویی مفاهیم متضاد و تصاویر مغشوش از چیزهای باورنکردنی به سویم هجوم آورده اند و من مستأصل از آنهمه ، چاره ای ندارم جز نوشتن آنچه که برایم اتفاق افتاده است. هيجان پرفسور و اصرار بی حدوحصر وی در رد صحت اسناد منتشر شده "کا گ ب"
و نگاه سرشار از تحسين سونيا مجبورم کرده بود علی رغم ميل باطنی ام دنبال ماجرا را تا ته بگيرم. احساس می کردم کسی که نام وی در گزارش تولماچف خط خورده است کسی نبود مگر شخص لئون تروتسکی دشمن شماره یک استالین و کابوس همه زندگیش.
بنابراين برای آشنايی بيشتر با زندگی خصوصی تروتسکی به خواندن آثار بيشماری پرداختم که تا اواخر سال 1995 ادامه داشت. در بخش پايانی جلد سوم کتاب پيامبر مطرود شباهت لفظی ميان کلام تروتسکی و گزارش تولماچف وجود داشت، درواقع به نظر می رسيد منظور تروتسکی از بکار بردن واژه " نتوانستند ما را بکشند" اشاره به سوء قصد شبانه ای بود که چندماه قبل از مرگش توسط جاسوسان استالین به وی و خانواده اش در مکزیک صورت گرفته بود. پرفسور قویا منکر وجود نفر چهارم بود و اینکه در یکی از گزارشات پیوست از مردی نامبرده شده بود که نیمه شب 21 اوت در صحن کرملین قدم می زده، را اساسا یک داستان ساختگی قلمداد می کرد. یک شب نادیا همسر پرفسور محترمانه ازمن خواهش کرد که بیش از این راجع به این موضوع با پرفسور صحبت نکنم و من بلافاصله درخواست نادیا را پذیرفتم. بنابراين موضوع بحث شنبه شب های ما تبديل به مباحث عام تری از جريانات تاريخی حاکم بر کشور شوراها گرديد.

امتحانات فشرده آخرين سال دانشکده ام و حجم زیاد کتابهای درسی باعث شد که تقريبا موضوع تروتسکی را به فراموشی بسپارم. آخرين سال حضورم در مسکو به تکميل موضوع پايان نامه ام که تحقيقی نارسا درباره سيستم عصبی عنبيه و رابطه آن با امواج الکترو شيميايی مغز بود، اختصاص يافت. بعد از ظهر روزي که از تزم در برابر هيئت ژوری دانشگاه دفاع می کردم، نامه ای به پرفسور کراسنوف نوشتم و از نگرانيم نسبت به وضع جسماني اش سخن گفتم و از اينکه نتوانسته بودم در ميهمانی شنبه شب پنجاهمين سالگرد ازدواجشان حضور پیدا کنم عذرخواهی کردم. کارهای مربوط به تصفيه حساب و اخذ مدرک تحصيلی ام از دانشگاه 10 روزه به پايان رسيد.
بار و بنديلم را بستم و برای روز 28 اکتبر ساعت 10صبح بليط هواپيما گرفتم . روزهای بيست ششم و بيست هفتم ماه را به همراه سونيا به لنینگراد که نامش به پترزبورگ تغییر پیدا کرده بود رفتیم ، سری به موزه هرمیتاژ زدیم و دو شب پشت سرهم به تماشای باله رفتیم. و بالاخره ساعت 7 صبح 29 اکتبرخوابگاه
پوشکين را به قصد فرودگاه شماره 4 مسکو که حدود پنجاه کيلومتر با مرکز شهر فاصله داشت ترک کردم . قبل از آن که با عجله سوار تاکسی بشوم نگهبان خوابگاه از پشت سر صدايم زد و چند پاکت نامه به دستم داد. همه چيز تا لحظه سوار شدن هواپيما، در شتابی وصف نشدنی سپری شد. توی هواپيما کنار پنجره که طبق معمول هميشه صندلی ام روی بال هواپيما بود کيفم را گشودم و نامه ها را بيرون آوردم ، يکی دوتايشان آگهی تبليغاتی بود از موسسه آموزش زبان تافل و يک آموزشگاه ديگر واقع در خیابان آربات قدیم که اکنون متن آن را به خاطر نمی آورم .
توی آخرين پاکت سه کاغذ مجزا ديدم که اولین آن یک گزارش پزشکی بود به امضای دکتر تولماچف کشيک شب بيستم اوت که حکايت از برطرف شدن آشفتگی ذهنی و رفتار نامتعارف رفیق ژوزف استالين می کرد. در قسمتی از اين گزارش آمده بود که حال رفيق استالين بسيار رضايت بخش بوده و ايشان اکنون مجاب شده اند که آنچه که شب قبل اتفاق افتاده کابوسی بيش نبوده . اين گزارش در ساعت 6 صبح 21 اوت 1940 تنظيم شده بود.
دومين کاغذ نامه ای بود از ناتاليا همسر تروتسکی به شخصی ناشناس که در21 اوت همان سال نوشته شده بود .
هنگامی که تروتسکی را غرق درخون به بيمارستان رسانديم بلافاصله به اتاق عمل انتقال يافت، پرستاران دست بکار شدند تا لباسهايش را برای جراحی بيرون بياورند، کت و جليقه اش را با قيچی بريدند، ساعت مچی اش را درآوردند و هنگامی که می خواستند آخرين پوشاک ها را دربياورند لوداويدويچ به روشنی اما بسيار جدی و اندوهناک گفت : ناتاليا ناتاليا در دو قدمی اش بودم . . . " با همين سر و وضع خونين ".

دستخط پرفسور کراسنوف را بر کاغذ سوم بی درنگ شناختم . يک درخواست عاجل و سريع به يک مقام بلند پايه مبنی بر تغيير نام خانوادگی و همچنين تغيير محل سکونت. با احترام و درودهای فراوان.

امضاء ستوان تولماچف.
27 فوریه 1954

لحظه ای درنگ کردم. به تصوير خودم توی شيشه پنجره نگاه کردم. فکر می کردم شايد کراسنوف آدم چهارم بوده، در وضعيتی قرينه نسبت به همتای تيرباران شده اش نه در زيرخاک بلکه در جايگاه کنونی اش.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1- ويشينسکی Vyshinsky دادستان مشهور تشکیلات استالین

 2 - معاون استالين
 
1- نام واقعی تروتسکی
2- زندگینامه تروتسکی در سه جلد- نوشته ایزاک دویچر






 

   

بازچاپ مطالب دوات ممنوع است؛ به مطالب دوات فقط می‌توانید لینک بدهید.

برگشت