گرداننده : رضا قاسمی نشريه ادبی

صفحه‌ی نخست

مقاله

داستان

شعر

گفت و گو

نمايشنامه

طنز

مواد خام ادبی

درباره‌ی دوات

تماس

کتابخانه دوات

دعوت به مراسم
 کتابخوانی

 

samedi, 09 avril 2016

دانیلو کیش

 Danilo Kis  (نویسنده‌ی یوگسلاو 1989 ـ 1935 )

برگردان: مرتضی ثقفیان
 

اندرزهایی به یک نویسندۀ جوان
 

  

به حاکمان و ایدئولوژی‌های حاکم شک کن!

 از حُکام حذر کن!

مواظب باش تا زبان خود را به زبان ایدئولوژیک آلوده نسازی!

بدان که زور تو بر قدرت ژنرال‌ها می‌چربد! اما خود را با آن‌ها مسنج!

مپندار که از ژنرال‌ها ضعیف‌تری، اما خود را با آن‌ها مسنج!

ایمان مدار به طرح‌های آرمانی، مگر به آن‌ها که خود خلق می‌کنی!

همان‌قدر در برابر حکام مغرور باش که در برابر توده‌های ناشناس!

به خاطر امتیازاتی که  نویسندگی نصیبت می‌کند دچار عذاب وجدان مشو!

معضلات کاری را که برگزیده‌ای با ستم طبقاتی یکی مگیر!

در قید و بند شتاب تاریخی مباش و به استعاره‌ی " قطار تاریخ " هم بها مده!

پس به درون " قطار تاریخ " مَپر، زیرا که این استعاره‌ی ابلهانه‌ای بیش نیست!

همیشه بیاد داشته باش: " آنکه به هدف می‌زند همه چیز را از کف می‌دهد "

از سر زمین‌هایی که سیاحت می‌کنی گزارش نده؛ اصلا گزارش ننویس، کار تو روزنامه نویسی نیست!

به آمار و ارقام و اظهارات رسمی اعتماد مکن؛ واقعیت چیزی نیست که با چشم غیرمسلح دیده شود!

از کارخانجات، مزارع اشتراکی و کارگاه‌ها بازدید مکن؛ نمی‌توان پیشرفت را  با چشم غیر مسلح دید!

وقت صرف مکن برای جامعه شناسی، روانکاوی و اقتصاد!

وقت صرف مکن برای فلسفه‌ی شرق، ذن بودایی و چیز هایی مشابه آن‌ها، تو کارهای عاقلانه‌تری داری!

هُشدار که تخیل خواهر دروغ است و خطرناک مثل آن!

با کسی متحد مشو، نویسنده تنهاست.

حرف آن‌ها را که می‌گویند:"این جهان بدترین جهان‌ها است" باور مکن!

به پیغمبران اعتماد نکن، زیرا تو خود پیامبری!

پیامبر نباش، زیرا سلاح تو تردید است!

خاطر آسوده دار: حاکمان به تو ربطی ندارند، چرا که تو خود حاکمی!

خاطر آسوده دار: معدن‌چیان به تو ربطی ندارند، زیرا تو خود معدن‌چی‌ای!

بدان که آنچه را که به روزنامه‌ها نسپرده‌ای برای همیشه از کف نرفته است: این فقط ماده‌ی کار است.

به نرخ روز قلم مزن!

بر لحظه مایه مگذار، پشیمان خواهی شد.

روی ابدیت نیز حساب باز نکن، پشیمان خواهی شد.

از تقدیر خویش راضی مباش، فقط دیوانگان راضی‌اند.

از تقدیر خود ناراضی مباش، زیرا تو برگزیده‌ای.

برای خیانت پیشگان عذر اخلاقی مجوی!

از "پایبندی وحشتناک به اصول" بپرهیز!

از قیاس‌های دروغین حذر کن!

آنها را که برای سازش نکردنشان  بهایی گزاف پرداخته‌اند باور کن!

باور مدار به آن‌ها که برای سازش‌ نکردنشان دستمزدی کلان گرفته‌اند!

آن‌جا که حرف بر سرهمه‌ی ارزش هاست، مبلغ نسبی گرایی نباش؛ ارزش‌ها سلسله مراتب دارند.

صِِِلِه‌ی حُکام را به اکراه بپذیر، اما برای آن‌که سزاوارش  باشی تلاش مکن!

معتقد باش که زبانی که به آن می‌نویسی برترینِ  زبان‌هاست، زیرا زبان دیگری در اختیار تو نیست.

معتقد‌باش که زبانی که به آن می‌نویسی بدترین زبان‌هاست، گرچه حاضر به تعویض‌اش باهیچ زبان دیگری نیستی.

"لهذا چون فاتر هستی یعنی نه گرم نه سرد تو را از دهان خود قی خواهم کرد. ( کتاب مکاشفات* )"

خوش خدمتی مکن، زیرا که حکام در تو چون گماشته‌ی خویش نظر خواهند کرد.

پر افاده مباش، زیرا شبیه گماشتگان حاکمان خواهی شد.

مجاب مشو که نوشته‌هایت به درد جامعه نمی‌خورد!

تصور  هم مکن که آنچه می نویسی " مفید برای جامعه" است!

گمان مکن که  شهروند بدرد خوری هستی!

فکر هم مکن که انگل اجتماع هستی!

معتقد باش که شعر تو از حرف‌های سیاستمدارها و حاکمان با ارج تر است!

بدان که شعر تو در برابر زبان بازی‌ِ سیاستمدار ها  و حاکمان ‌وزنی ندارد!

درباره‌ی همه چیز صاحب نظر باش!

درباره‌ی همه چیز نظر مده!

واژه‌ها برای تو  چندان بهایی ندارند!

واژه‌های تو  پر بهاترین چیزهایند!

جلوه مکن چنان‌که انگار نماینده‌ی ملت خود هستی، تو کیستی که جز خود نماینده کسی باشی؟

در اپوزیسیون جای مگیر، زیرا تو در طرف مخالف نیستی، تو آن پائینی!

در کنار قدرت و قدرتمداران قرار مگیر، زیرا تو در فرا‌‌دست آنها جای داری!

با بی‌عدالتی‌های اجتماعی ستیز کن، اما از آن‌ها برنامه مساز!

مگذار ستیز با بی عدالتی‌های اجتماعی تو را از راه منحرف کند!

اول اندیشه‌های دیگران را بشناس، بعد آن‌ها را رد کن!

برنامه‌ی سیاسی خلق مکن، اصلا هیچ برنامه‌ای نساز: تو با مذاب لایه‌های زمین و هرج و مرجِ جهان خلق می‌کنی.

مراقب آن‌هایی باش که برای هر چیز راه حلی قطعی دارند!

نویسنده اقلیت‌ها مشو!

هر گاه به گروهی احساس نزدیکی کردی، خود را زیر سوال بِبَر!

برای "حد متوسط خوانندگان" ننویس، همه‌ی خوانندگان متوسط الحدند.

برای برگزیدگان ننویس، برگزیده‌ای وجود ندارد. برگزیده تویی.

به مرگ نیندیش، اما از یاد نبر که میرایی!

به نامیرایی نویسنده باور مدار، این‌ از جفنگیات معلم هاست!

تا حد تراژیک جدی نباش! چون مضحک است!

لودگی مکن، زیرا حاکمان به سرگرمی عادت دارند!

دلقکِ بارگاه مباش!

براین باور نباش که نویسنده "وجدان بشری" است، تو در میان نویسنده‌ها پست فطرتان بسیاری دیده‌ای!

مپندار که هیچی و ‌کسی نیستی: مگر ندیده‌ای که حاکمان چگونه از شاعران می ترسند.

در راه هیچ ایده‌ای جان مباز و هیچ‌کس را برای جانبازی مجاب مکن!

جبون مباش و ترسوها را حقیر شمار!

بیاد داشته‌باش که قهرمانی گران تمام می‌شود!

برای روزهای خاص و جشن‌ها ننویس!

ستایشنامه نویسی مکن، پشیمان خواهی شد!

به یادبود بزرگان منویس، پشیمان خواهی شد!

اگر نمی‌توانی حقیقت را بگویی خاموش بمان!

از حقایق نصف و نیمه بپرهیز!

دلیلی ندارد که در جشن‌های عام شرکت کنی.

به حاکمان و شاهزادگان خدمت مکن!

از حاکمان و شاهزادگان خدمت مخواه!

از سر ادب عمل مکن!

به هر قیمتی عدالت طلب مباش: "با کله پوک‌ها نمی‌شود استدلال کرد".

فکر نکن که همه به یک اندازه محق‌اند و نمی‌توان درباره‌ی سلیقه‌ها بحث کرد!

"حتی وقتی هر دو سوی گفتگو اشتباه می‌کنند، باز به این معنا  نیست که هر دو حق دارند." ( پوپر )

" اینکه حق را بدیگری بدهیم از این خطر دورمان نمی‌‌کند که: شاید همه حق دارند." ( همان )

با بی اعتنایان  بحث چیزی را مکن که احتمالا  اولین بار از خودت شنیده‌اند.

ماموریت قبول نکن! از ماموران حذر کن!

به غریزه اعتماد نکن!

از بی تفاوتی بترس، حتی از بی تفاوتی خودت!

از نقل قول‌های ایدئولوژیک و جمله‌های کلی بپرهیز!

 شهامت‌اش را داشته باش که آن شعر آراگون را که " گ. پ. او"* را می‌ستاید شرم آور بخوانی.

در پی شرایط توجیه کننده نباش!

فکر نکن که در جدل میان سارتر و کامو هر دو بر حق بودند.

به نوشتن خود به خودی و " ابهام هشیارانه" باور مکن! تو در پی روشنی هستی.

مکتب های ادبی تحمیلی رادور بیانداز!

هر وقت از " رئالیسم سوسیالیستی " حرفی شد از ادامه‌ی گفتگو بپرهیز!

وقتی صحبت " ادبیات متعهد " بمیان آمد، مثل ماهی سکوت کن، آن را به عهده‌ی معلم‌ها بگذار!

به کسی که اردوگاه‌های مرگ را با زندان " سانته "** مقایسه می‌کند، بگو برود کشکش را بسابد.

کسی را که بین " کلیما " ***و " آشوویتس " فرق می گذارد صد بار حواله‌ی جهنم کن!

با کسی که می گوید در آشوویتس فقط شپش‌ها را نابود می‌کردند نه انسان ها را، ایضا مانند مورد بالا رفتار کن!

همراه من بیا، بگذار آن‌ها فقط حرف بزنند. ( دانته )****

 

* گ. پ. او : نام زندان سابق کا. گ. ب.

      ** سانته : زندانی بزرگ در پاریس.

*** کلیما : اردوگاه کار اجباری در شوروی سابق.

** ** کمدی الهی؛ خطاب ویرژیل به دانته.

 

 

   

بازچاپ مطالب دوات ممنوع است؛ به مطالب دوات فقط می‌توانید لینک بدهید.

برگشت