کامران بزرگ نيا
(دو شعر)

 

در سايه هايِ روشن

نرم
به نرميِ آهي
سبك
به مثلِ پري

گاهي خيالي
بر شانه ات مي نشيند و بر مي خيزد
بر مي گردي
نگاه مي كني
در سايه هايِ اتاق
چيزي نيست
جز سايه هايِ اتاق

***

بي نام

به پيشوازش
نشستم بر سكوی سنگی و لرزيدم
غروب هم آمد و
گشتي زد و
نشست
در پيشِ پای من

اما خدايا
اين لرزش بيگاه را چه كنيم و چه نام دهيم
اين را كه غروبی مي آيد و می چرخد و
باز
غروبی ديگر
غافلگيرمان می كند

 

اين طورست
بي شكل است و بي نام است
مي آيد و در سطرهای شعری می چرخد و نام نمی گيرد

و شكل نمی گيرد
نه فصل و
نه غروب و
نه شعر

 

 

صفحه‌ی نخست

داستان

شعر

مقاله

نمايشنامه

گفت و گو

طنز

مواد خام ادبی

درباره‌ی دوات

تماس

 

 

 

شعرهايی از دفتر لکنت

 

بازچاپ مطالب دوات ممنوع است؛ مگر آنکه به دوات لينک بدهيد.

برگشت