احمد شاملو
عاشقانه
بيتوته کوتاهیست جهان
در فاصله گناه و دوزخ.
خورشيد
همچون دشنامی برمیآيد
و روز
شرمساری جبران ناپذيریست.
آه
پيش از آن که در اشک غرقه شوم
چيزی بگوی.
درختان
جهل معصيبتبار نياکانند
و نسيم
وسوسهئی نابکار.
مهتاب پائيزی
کفریست که جهان را میآلايد.
چيزی بگوی
پيش از آن که در اشک غرقه شوم
چيزی بگوی.
هر دريچهی نغر
به چشمانداز عقوبتی میگشايد.
عشق
رطوبت چندشانگيز پلشتیست
و آسمان
سر پناهی
تا به خاک بنشينی و
بر سرنوشت خويش
گريه ساز کنی.
آه
پيش از آن که در اشک غرقه شوم چيزی
بگوی
هر چه باشد.
چشمهها
از تابوت میجوشند
و سوگواران ژوليده آبروی جهانند.
عصمت به آينه مفروش
که فاجران نيازمندترانند.
خامش منشين
خدا را
پيش از آن که در اشک غرقه شوم
از عشق
چيزی بگوی!
23/5/1359
از کتاب «کاشفان فروتن
شوکران»